مسئولیت "زنده بودن" (مسجد، حزب الله و نهضت "امربه معروف")
روز جهانی مسجد _ نشست" مسجد زنده، مسجد مرده" _ فعالان مسجدی کشور – 90 {تربیت معلم شهید بهشتی- تالار ابن هیثم}
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت برادران عزیز سلام عرض میکنم و تشکر میکنم از اینکه فرصت دیگری فراهم شد تا در خدمت رفقایی باشیم که در مساجد این کانونهای فعال فرهنگی را تشکیل دادهاند و در واقع یک خستهنباشید و خدا قوت به شما عرض بکنیم. با اجازهی شما من بحث را از مسجد و رابطهی آن با انقلاب و عنصر انقلابی شروع میکنم. مسجد کانون هم انقلاب معنوی و تربیتی و هم انقلاب سیاسی اجتماعی و هم تحول اقتصادی و حتی نظامی جهادی در اسلام تعریف شده است. شاید تنها دینی که معبد آن فقط برای نیایشهای شخصی در رابطهی بین انسان و خداوند محدود و منحصر نمیشود، اسلام باشد. بلکه معبد آن مدرسه و دانشگاه هست، محفل اخلاق و تربیت و تعلیم هست، محل انس و عاطفه و عشق و روابط دوستانه و برادرانه بین مؤمنین هست، محل مشکلات شخصی و مشکلات اجتماعی هست، مرکز تعلیم تحلیل سیاسی و بصیرت سیاسی و آگاه شدن نسبت به جریانها و ضد جریانهای مختلف هست، محل انفاق و ایثار و مبارزه با فاصلههای طبقاتی و زکات و رسیدگی به محرومین هست و تقریباً یک کانونی برای حل تمام مشکلات اساسی انسان است. شما این نقش را نه در کلیسا میبینید، نه در کنیسه میبینید، در معابد بتپرستها میبینید، در آیین هندو و بودیزم میبینید، نه در عرفانهای سرخپوستی و آفریقایی و آمریکای لاتین میبینید. تقریباً در هیچ دین و آیین الهی یا بشری، انواع و اقسام عرفانها و معنویتهای جعلی و نیمه جعلی یا حتی الهی تحریف شده شما هیچ کدام از مذاهب و ادیان را نمیبینید که معبد آنها یک چنین نقش عظیم تربیتی انسانی و الهی داشته باشد و البته همهی این نقشهای سیاسی، اقتصادی، آموزشی، تربیتی، اجتماعی، خانوادگی در ذیل توحید است. یعنی با هدف الهی و با مرکزیت الله تعریف میشود نه اینکه مثلاً مسجد دکان اقتصاد بشود، نه اینکه مسجد پاچال سیاسی و بنگاه معاملات بشود. نباید به این معنا باشد و بلکه باید به این معنا باشد که بتواند مشکلات مردم را حل بکند. شما در صدر اسلام دیدید که پیامبر اکرم(ص) مسجد النبی را در مدینه فقط یک عبادتگاه قرار نداد. در مکتب پیامبر اکرم(ص) مسجد النبی کانون زندگی و قلب جامعه بود. یکی از خطراتی که الان ممکن است بعضی یا اکثر مساجد ما را تهدید کند و ممکن است بعضی از مساجد هم به آن آلوده شده باشند این است که مسجد اسلامی و به خصوص مسجد شیعی که عرض کردم سیاسی عبادی اجتماعی تربیتی است تبدیل به بنگاه اقتصادی بشود یا صرفاً تبدیل به یک معبد معنوی خاص بشود. اینکه الان در بعضی جاها مرسوم شده که مسجدها بسته است و بعد از آنها مثل سالن عزاداری استفاده میشود و بر سر یک ساخت خاصی درب را باز میکنند و یک مبلغی میگیرند تا مردمی که میت دارند به آنجا بیایند مجلسی بگیرند و باز درب مساجد قفل بشود و حتی بعضی از مساجد دیگر اذان هم نمیگویند. به خصوص اذان صبح نمیگویند. حالا نگفتهاند که هنگام اذان صبح بلندگو را در گوش همسایه بگو اما باید صبح از همهی مساجد یک صدای اذانی بلند بشود. باید صدای اذانی به گوش برسد ولو شدید نباشد که همسایهی نزدیک و دیوار به دیوار اذیت نشود ولی باید یک صدایی بلند بشود. کمکم تبدیل به این بشود که مسجد بسته است و فقط یک ساعتهای خاصی برای عزاداری باز میشود و یک مقدار هم برای نماز جماعت باز میشود و بلافاصله هم بعد از نماز بسته میشود. این مسجد اسلامی نیست. در عزاداریها گل خریدن و آن همه کارهای تشریفاتی و کارت و برگه و به سنتهای اسلامی در این مسائل واقف نبودن نه در عزا و نه در عروسی درست نیست. اوایل انقلاب همانقدر که در مسجد عزاداری میشد عروسیها هم در مساجد بود. خیلی از دوستان ما در دههی اول انقلاب مراسم ازدواج خود را خیلی ساده در مسجد برگزار کردند. طبیعتاً ریخت و پاشی نبود. لباس عروس با این قیمتهای کلان و این کارها نبود و اگر داشتند پول آن را خرج فقرا و محرومین میکردند. یک مجلس بسیار گرم، بسیار عاشقانه، بسیار زیبا اما خیلی ساده میگرفتند. مسجد فقط جای عزاداری یا اینکه یک نماز جماعت بخوانیم و به دنبال کار خودمان برویم نیست. مسجد قلب طپندهی یک جامعه است. مسجد در هر محلی بایستی باشد و باید خون را در رگهای آن محله جاری بکند. حیات و نشاط و معرفت و آگاهی و تعهد و انقلابیگری را احیا کند. ما در مشهد مسجدی داشتیم. آن زمان ما بالا شهری بودیم و منطقهی ما منطقهی بالا شهر مشهد بود و حالا دیگر وسط شهر شده است. آن زمان منطقهی قائم یک منطقهی بالاشهری بود. خب این مسجد اینقدر فعال بود که فقط مسجد ما 40 شهید در جنگ داشت و در زمان عملیاتها همهی بچهها همدیگر را صدا میکردند و گروهی حرکت میکرد و میرفت و یک عده شهید و مجروح میشدند و میآمدند و دوباره عملیات بعد همینطور بود. در این فاصله تقریباً بچههای این مسجد باید هر شب همدیگر را میدیدند. یعنی واقعاً مثل برادر بودند و دل آنها برای هم تنگ میشد و مشکلات همدیگر را برطرف میکردند. حالا اتفاقاً بعد از 30 سال بچهها زنگ زدند که بچههای قدیم مسجد میخواهد دوباره دور هم جمع بشوند و قرار شده به آنجا برویم و یک سوری بخوریم و بچهها را ببینیم. مسجد باید مثل خانواده باشد. این مسجد کانون انقلاب و کانون انقلابیگری میشود. اگر در هر محلهای، در هر شهری، در هر روستایی، در هر منطقهای مسجد آن نقشی که باید را ایفا بکند خواهید دید که وضعیت آن محله و منطقه چقدر تغییر خواهد کرد. حضرت امام اینطور تعبیر میکرد و میگفت ما بررسی میکردیم و متوجه میشدیم که به لحاظ اخلاقی و ایمانی و روابط اجتماعی مردم خوبی ندارد به خاطر آن است که آخوند خوب و مسجد خوبی ندارد. به هر جایی که میرفتیم و میدیدیم که یک آخوند خوبی دارد و یک مسجد خوب و فعال و جوانان فعالی دارد متوجه میشدیم که آن شهر مردم خوبی دارد. یعنی عملاً مسجد هر محل و هر منطقه و هر شهری هر ماهیتی داشته باشد کل آن منطقه و محله همان ماهیت را خواهد داشت. اگر در یک منطقهای دزدی، دروغ، مواد مخدر، خیانت، فساد اخلاقی زیاد است یعنی مسجد آنجا مشکل دارد. یعنی کانونهایی که در آن مسجد هستند مشکل دارند. امام جماعت آنجا به وظیفهی خود عمل نمیکند. حالا من رای شما یک مثالی میزنم. تقریباً 20 سال پیش من به نیویورک رفتم. بچههای دانشجو و بچههای انجمن اسلامی آنجا من را به سمیناری دعوت کرده بودند و من هم رفتم. در نیویورک گفتند یک محلهی «هارلم» هست که محلهی فقیرنشین است و سیاهپوستها و محرومین و فقرا آنجا هستند و محلهی لاتها هم هست که دزدی میکنند و خیلی خطرناک است. گفتند این فیلمهای پلیسی که در هالیوود نشان میدهند گاهی آن محلهی «هارلم» را نشان میدهد. نمیدانم شما دیدهاید یا نه که همهی جوانها و نوجوانها در کوچهها پخش هستند و همه هم مسلح هستند و لاتبازاری است. به حدی که ما وقتی میخواستیم به آنجا برویم و آنجا را ببینیم اینها میگفتند ما مسئولیتی نمیپذیریم چون وقتی اینجا هوا تاریک میشود و نزدیک به تاریکی میشود دیگر کسی امنیت ندارد و برای 5 دلار آدم را میکشند. گفتند ما نمیآییم. خلاصه من خیلی اصرار کردم و آن بنده خدا حاضر شد من را با ماشین ببرد به این شرط که تا هوا تاریک نشده برگردد. دربهای ماشین را قفل کرد و شیشهها را بالا داد و گفت نباید از ماشین پایین بیایم. خب به این محله و منطقه رفتیم و داشتیم همینطور با ماشین گشت میزدیم و نگاه میکردیم و میدیدیم که چقدر کارتنخواب و فقرا زیاد بودند. واقعاً هم وقتی آدم به بعضی از کوچهها و محلات آنجا نگاه میکرد میفهمید که اینجا خطرناک است. یکی از دوستان میگفت یکی از ایرانیهایی که در آنجا درس میخوانده با خانم خود از آنجا عبور میکرده که سه، چهار نفر با اسلحه جلوی او را میگیرند و میگویند پول بده و او میگوید ندارم و آنها هم جیبهای او را میگردند و چند دلاری پیدا میکنند و بعد هم برای رضای خدا او را به گلوله میبندند که ایشان فلج شده بود و روی ویلچیر مینشست. حالا میخواهم این را عرض کنم که وسط چنین محلهای که ما رفتیم نزدیک غروب گفتند بخشی از محلات اینجا مسلمانها حضور دارند و یک مسجدی به نام مسجد «مالکوم ایکس» هست. نمیدانم شنیدهاید یا نه، «مالکوم ایکس» خودش یکی از دزدها و لاتها و قاچاقچیهای سیاهپوستهای مطرح در همین محلههای فقیرنشین نیویورک بود که به زندان میافتد. یک چاقوکش حرفهای بوده است. در زندان با گروه سیاهان مسلمانی که در زندانهای آمریکا فعال بودند آشنا میشود و آنجا مسلمان میشود. وقتی بیرون میآید کلاً تغییر هویت میدهد و تبدیل به یک رهبر آگاه انقلابی مسلمان شد و سخنرانیهای فوقالعاده زیبا و قوی هم دارد و ایشان رهبر یک جریانی میشود و یک موج عظیمی بین جوانان سیاهپوست ایجاد میکند که گروه زیادی از اینها مسلمان میشوند و یک تشکیلاتی را درست میکنند و میتینگهای خیلی عظیم تدارک میبینند و سخنرانیهای خیلی قوی میکند که اصلاً خود سخنرانیهای مالکوم ایکس واقعاً خواندنی است و خیلی زیباست. خلاصه در آنجا یک جریان و یک موج عظیمی را در آنجا ایجاد کرد و این کار را از طریق مسجد و مساجد انجام داد. ایشان به مساجد میرفته و از جمله در همین مسجد جوانها را جمع میکرده و یک موجی را ایجاد کرده بوده است به حدی که حکومت آمریکا احساس خطر کرد و او را به وسیلهی یک مزدوری کشتند. گفتند یک مسجدی اینجا هست که مسجد مالکوم ایکس نام دارد. این را گفت و همین که خواست بیرون برود من گفتم آقا حالا که تا اینجا آمدهایم و ما هم که دیگر به این دور و اطراف نمیآییم برویم و اگر میشود این مسجد مالکوم ایکس را ببینیم. گفت نه آقا، هوا تاریک میشود. گفتم حالا موقع نماز و اذان است. برویم و نماز مغرب را آنجا بخوانیم. حالا خدا کریم است و اگر اتفاقی افتاد مسئولیت با من است. میخواهم بگویم اینها اینقدر مضطرب بودند و محله اینقدر خطرناک بود. در عین حال با رودروایسی آنها و اصرار ما به آن مسجد رفتیم. حالا میخواهم بگویم یک مسجد فعال چقدر میتواند منشأ اثر باشد. نه در یک کشور اسلامی که حتی در دارالکفر هم همینطور است. نه در شهرهای معمولی بلکه در نیویورک و در خطرناکترین محلهی نیویورک هم همینطور است. به این مسجد رفتیم و نماز را خواندیم. گفتند امام جماعت ما مریض است و بیمارستان است و به جای او نائیب ایشان نماز را خواند. بعد گفتیم ما از ایران آمدهایم و میخواهیم چند دقیقه صحبت کنیم. خیلی با اشتیاق نشستند و صحبت کردند. راجع به حضرت امام سوال کردند، راجع به انقلاب سوال کردند و من یادم میآید که چند نکته راجع به حضرت امام و اخلاق حضرت امام به اینها گفتم و یادآور شدم که ایشان زاهد و سادهزیست و انقلابی بود و دیدم این مردم مسلمان که اغلب هم سیاهپوست بودند دارند گریه میکنند و چشمهای آنها پر از اشک است. خواهش میکنم به این نکته دقت کنید. میخواهم بگویم اگر یک مسجد درست کار کند در قلب چه منطقهای میتواند چه کارهایی بکند. حالا ما در کشورهای اسلامی در ایران و مرکز انقلاب اگر این کارها را نکنیم واقعاً باید در برابر آنها احساس شرمندگی کنیم. خود من شاهد این بودهام و این را نقل قول نمیکنم. یکی از آنها به من گفت ما که حضرت امام و انقلاب شما را از نزدیک ندیدهایم. ولی وقتی انقلاب شما پیروز شد یک امیدی در دل مسلمانهای آمریکایی زنده شد و دیدیم یک پیرمردی با یک مردمی که اصلاً مردم آمریکا نمیدانند این کشور کجا هست یک مرتبه بلند شدند و شعارهای الله اکبر و دینی و انقلابی دادند و کاسه و کوزه آمریکا را به هم زدند. حالا آن موقع او میگفت ده سال ولی الان سی سال شده است. میگفت ده سال است که اینها میخواهند شما را از بین ببرند و نمیتوانند و یکسره بلندگوهای تبلیغاتی و فیلمها و رسانهها دارند علیه شما و علیه انقلاب و علیه حضرت امام حرف میزنند و میگویند اینها تروریسم هستند، میگویند اینها خشن و بربر هستند. میگویند اینها ضد علم هستند، ضد پیشرفت هستند، ضد زن هستند، ضد دموکراسی هستند. ولی ما هیچ وقت این حرفها را باور نکردیم و هر چه که اینها گفتند ما اصل را بر این گذاشتیم که دروغ میگویند ولی اطلاعات زیادی از انقلاب و از حضرت امام نداریم و دلمان میخواهد چیزهای بیشتری بدانیم. گفت از ایران فقط یک نفر به اینجا آمد و آن هم همان رئیس جمهور شما بود که شهید شد. رجایی را میگفت. گفت او آمد و به سازمان ملل و نیویورک رفت و سخنرانی کرد و بعد هم به همین مسجد آمد و نماز خواند و وقتی هم میخواست برود 500 دلار زیر تشک امام جماعت مسجد ما گذاشت و به مسجد ما کمک کرد و مزهی این 500 دلار او چون با اخلاص دینی و برادری بود هنوز زیر دندان ما هست در حالی که عربستان و امارات چند هزار دلار کمک میکنند ولی چون در آن اخلاص نیست پول آنها را میگیریم و مجبور هستیم به حرف آنها گوش بکنیم ولی میدانیم برای خدا نمیدهند. 500 دلار که چیزی نیست و در آمریکا با آن چیزی نمیدهند. بعد یک جملهی عجیبی در مورد نقش مسجد گفت. گفت ما بعد از انقلاب شما گفتیم اینها میگفتند دورهی اسلام و انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی گذشته است، ولی چطور حضرت امام این کار را کرد؟ گفتیم حالا ما چه کار کنیم؟ تصمیم گرفتیم ما هم در محلهی خودمان به عنوان حمایت از انقلاب شما یک حکومت اسلامی درست کنیم. خیلی چیز جالبی است. گفت ما دیدیم که زور ما به جایی نمیرسد ولی گفتیم در همین محلهی خودمان با مرکزیت همین مسجد مالکوم ایکس این کار بکنیم و کردیم. گفت ما اینجا یک محدودهای درست کردهایم که در آن فروش مشروب و گوشت خوک ممنوع است. در نیویورک و در محلهی دزدها این کار را کردهاند. این جوانان سیاهپوست مسلمانی که در این منطقه هستند باید روابط خود را با این باندهای دزدی و قاچاق مواد کلاً قطع کنند. این محله باید محلهی اخلاق و عدالت باشد و میگفت ما چند سال این کار را کردیم ولی بعد دیدیم از ایران و عربها و ترکها و افغانستان یک عدهای به اینجا آمدهاند و هم مشروب میخورند و هم زنا میکنند و هم گوشت خوک میخورند و همه کاری میکنند و دیگر بعد از آن بود که چاقوی ما نبرید. چون اهالی محل میگفتند تو از اسلام چه میگویی؟ میگفتند اصل اسلام اینها هستند که از مرکز اسلام میآیند و در اینجا همه کار میکنند. میگفتند اینها که همه کار میکنند و هم خانمبازی میکنند و هم عرق میخورند. پس چرا این همه از حکومت اسلامی حرف میزنی؟ میگفت اینها که به این محلات و این مناطق آمدند و همه نوع کثافتکاری کردند حکومت اسلامی ما از هم پاشید و دیگر دیدیم نمیتوانیم چیزی بگوییم و دوباره مثل قبل شد. و لیکن یک عده از بچههای ما مسجد را رها نکردند و همه میدانند بچههای این مسجد چه کسانی هستند و ما سعی کردهایم در خیابانها و محلههای اطراف مسجد حکومت اسلامی خود را حفظ کنیم. ببینید یک مسجد میتواند چقدر نقش داشته باشد. اینکه عرض کردم مسجد مثل کلیسا بشود که در تمام روز تعطیل بشود، اذان صبح هم نگویند و فقط برای مجلس عزاداری پولهای کلان بگیرند و دسته گل بگیرند و قرطیبازیهایی در بیاورند که هیچ ریشهای در اسلام ندارد و درب مسجد را دو ساعت باز کنند و عزاداری میت را بگیرند و دوباره ببندند و دوباره نیم ساعت به اذان مانده درب مسجد را باز کنند و دوباره ببندند درست نیست. این که بنگاه اقتصادی نیست. مسجد قلب طپندهی محل است. مسجد اسلامی معبد هندو و بودایی و کنیسه و کلیسا نیست. عرض کردم که مسجد اسلامی مرکز عبادت و مرکز تعلیم و تربیت و مرکز جهاد و سیاست و عشق و محبت ارتباطات اجتماعی و انفاق و ایثار است. در زمان پیامبر(ص) اگر زن و شوهر با هم مشکل داشتند به مسجد میرفت و با پیامبر(ص) طرح میکرد. وقتی هم که میخواستند به جهاد بروند از مسجد سازماندهی میشدند و حرکت میکردند. حتی مرکز تعلیم و تربیت و علم هم مسجد بود. این تنها معبد و تنها دینی در دنیاست که اینطور است. حتی مسجد در بین بعضی از فرق و مذاهب دیگر اسلامی هم این نقش را ندارد. مسجد به خصوص در منطق اسلامی اهل بیت(ع) اینطور است. خیلی باید مراقب باشیم که مساجد خشک و بیروح نباشند و در حاشیه قرار نگیرند. نکتهی بعد این است که بچههای مساجد مثل شما که جزو کانونهای مسجد هستید باید سواد اسلامی داشته باشید. بچه مسجدی بیسواد فایده ندارد. منظور من سواد اسلامی است. منظور من مدرک نیست. مدرک دانشگاه و حوزه را نمیگویم. باید سواد اسلامی داشته باشید. هر کسی هر کاری که دارد، دانشآموز، کارگر، بقال، نانوا، نجار، هر چه که هستی در کنار کار و در حد توان باید مطالعات اسلامی داشته باشد. بصیرت تزریقی نیست. نهادهای مختلف دورههای طرح ولایت و بصیرت میگذارند. البته اینها خوب است ولی نباید کسی فکر کند که به اینجا میآید و کپسول بصیرت میخورد و دو سخنرانی هم گوش میکند و یک امتحان هم میدهد و بابصیرت میشود. اینها تزریقی و ناگهانی و دفعی نیست. اینها یک امر تدریجی و استمراری است. بصیرت یعنی آگاهی و هوشیاری و قدرت تشخیص و شعور دینی و شعور سیاسی و اجتماعی و وقتی میآید که مطالعات مستمر باشد. آثار متفکران اسلامی را به طور استمراری بخوانید. آثار شهید مطهری، آقای مصباح، آقای جوادی آملی، علامهی طباطبایی، مرحوم آقای جعفری و دیگران و خیلیها که در این عرصه کار کردهاند را طبقهبندی و اولویتبندی بکنید و بخوانید. چه کاسب و کارگر باشی و چه طلبه و دانشجو هستی باید این کتابها را بخوانی. چون حتی طلبه و دانشجوی ما هم این کتابها را نمیخوانند. اسم طرف طلبه است ولی در تمام این مدت اینها را نخوانده است. رهبری یک مدت میفرمودند من عقیده دارم که اگر یک طلبهای یک دور کامل آثار مطهری را بخواند از نظر من در بسیاری از مسائل فکر دینی صاحب نظر است به شرط اینکه درست بخواند. اینها را نخواندهاند. طلبهها و دانشجوهایی که اینها را دقیق خوانده باشند بسیار کم هستند. هر کدام سه، چهار کتاب و مقاله میخوانند و بعد هم میگویند خواندهایم. این هم یک نکته است. بهترین و معقولترین و موفقترین و کارآمدترین شیوه برای انقلابی ماندن و اجتماعی ماندن همین امر به معروف و نهی از منکر است. ما هیچ چیزی کارآمدتر از این نداریم. امر به معروف و نهی از منکر یعنی فردگرای محض و خودمحور نباش. ینی شما نباید یک مرزی دور خودت بکشی و بگویی من زندگی شخصی خودم را میکنم و زندگی من به دیگران چه ارتباطی دارد و مسائل جامعهی دیگران هم به من چه مربوط است. امر به معروف و نهی از منکر یعنی تلاش برای انقلابی کردن و انقلابی و ارزشی نگه داشتن جامعه و بنابراین یعنی اجتماعی بودن، یعنی خود را مسئول همهی امت دیدن، یعنی من فقط دغدغهی منافع شخصی خودم را نداشته باشم، یعنی دغدغهی رشد و فلاح و رستگاری کل امت و بلکه کل بشریت را داشته باشم. یعنی اجتماعی بیندیش و بلکه جهانی بیندیش. یعنی من مرکز عالم و اول و آخر عالم نیستم. یعنی من میتوانم با اراده و آگاهی خودم در سرنوشت بشر و جامعه و امت تأثیر بگذارم. امر به معروف و نهی از منکر واجب است یعنی خودت را باور کن. یعنی تو میتوانی. یعنی تو میتوانی در سرنوشت امت خود تأثیر بگذاری. نگو من چه کسی هستم؟ نگو مگر من چه کاره هستم؟ نگو آیا من ته پیاز هستم یا سر پیاز هستم؟ نگو که من چه کاری میتوانم بکنم؟ میفرماید تو میتوانی خیلی کارها را انجام بدهی. اصلاً تعبیر قرآن راجع به کسانی که در برابر ارزش و ضد ارزش در عرصهی جامعه بیتفاوت نیستند و موضع میگیرند یعنی آمر به معروف و ناهی از منکر هستند چیست؟ تعبیری که قرآن شریف راجع به اینها دارد راجع به هیچ کس دیگری ندارد. من ندیدهام حالا اگر شما دیدهاید بگویید. میگوید «کنتُم خیر امةٍ...» میگوید بهترین مردم و بهترین امت هستند. خداوند صریحاً میفرمایند بهترین امت آنهایی هستند که امر به معروف و نهی از منکر میکنند. حالا طبق یک تفسیر و اگر این «مِن» را «مِن» تبعیضیه بگیریم یعنی همهی مردم اهل امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و مقاومت و فداکاری برای اصلاح جامعه نیستند و به دنبال زندگی خودشان هستند. اما یک عده از شما که بیش از دیگران احساس مسئولیت میکنید و حاضر هستید برای اصلاح یک جامعه و احیای ارزشها و عدالت وقت بگذارید، مثل شمایی که در مساجد کارهای فرهنگی میکنید، شما که سرمایهگذاری میکنید و این تیپ آدمهایی که سرشان فقط در آخور خودشان نیست بهترین امت هستند. این طبق یک تفسیر است و یک تفسیر دیگر هم در مورد این «مِنکُم...» میشود که میگوید این «مِنکُم»، «مِن» تبعیضیه نیست. یعنی اینطور نیست که بعضی از شما امر به معروف و نهی از منکر بکنند و بقیه نکنند. میگوید این وظیفهی تخصصی یک گروه نیست و همهی امت مسئول هستند. منتها از خودتان شروع کنید و این از خود شماست. «منکم» یعنی یک عدهای از خود شما شروع کنند و خودتان همدیگر را اصلاح کنید و منتظر نباشید یک کسانی از بیرون بیایند و شما را اصلاح بکنند. بعضی از مفسرین میگویند این «منکم» در اینجا به این معناست و نه اینکه بعضی از شما مسئولیت اجتماعی را احساس بکنید و بعضی دیگر نکنند و یا اگر احساس مسئولیت نمیکنند باید آنها را رها کرد. نه، همه باید احساس مسئولیت بکنید و این احساس مسئولیت را از خودتان شروع کنید. «مِنکُم» یعنی از خودتان شروع میشود و باید خودتان، خودتان را اصلاح بکنید. طبق هر دو تفسیر اهمیت مسئلهی نظارت و نقد اجتماعی روشن میشود اصلاً نقش کانون مذهبی و کارهای فرهنگی مساجد و بسیج همین است. یعنی در واقع یک نوع کانون امر به معروف و نهی از منکر است. یک قلب و زبانی است که آن محله را مدام به ارزشها و خیر و معروف و عدالت و برادری و تقوا و صدق و راستی دعوت کند و از امواج منفی و ضد ارزش بر حذر دارد. شما فکر میکنید اگر در هر محلهای یک مسجد این چنین نقشی ایفا کند چه میشود؟ اسلام برای مسجد چنین نقشی قائل است. اصلاً تمام محلات از پایین و به طور خودجوش اصلاح میشود و احتیاجی به سرمایهگذاری پلیس و دادگاه و زندان نیست. البته اصل مسئله هم تربیت و فرهنگ و اصلاح معنوی و درونی است. پلیس واقعی پلیس درونی یعنی همان تقوا است و آن با تعلیم و تربیت به وجود میآید. پلیس بیرونی خیلی نمیتواند کاری بکند و در یک حداقل کارآمد است و اصل پلیس درون است. مثلاً در همین آماری که دادگستریها و پلیسها میدهند میگویند ماه رمضان هر سال میزان جرم پایین میآید. این خیلی چیز مهمی است. البته از این یک نتیجهی غلط هم میتوان گرفت و آن این است که بگوییم همینهایی که دزدی و قتل و غارت میکنند همین روزهبگیرها هستند و ماه رمضان حال ندارند بروند این کارها را بکنند. این شوخی است و باید عکس این نتیجه گرفت و آن هم این است که ماه رمضان یک حالت معنوی بر جامعه حاکم میشود و حتی روی آدمهایی که اهل دیمان و ایمان نیستند و اهل نماز و روزه هم نیستند اثر میگذارد و آنها هم که در شرایط دیگر اهل تبهکاری هستند در این فضا که قرار میگیرند یک مقدار تعدیل میشوند. تفسیر درست و واقعیت قضیه این است. اصل مسئلهی تعلیم و تربیت است. فضا که درست بشود واقعاً فرق میکند. اگر مساجد بتوانند فضای محلات را درست بکنند خیلی خوب است. البته اول باید فضای خود مساجد درست بشود. اول باید امام جماعت درست بشود. اول باید جوانها و هیئت امنای مسجد درست بشوند تا بتوانند در محله تأثیر بگذارند. آدمهای خوشنام محله، آدمهای درستکار و امین باید آنجا باشند. شما ببینید یکی از عللی که حرف پیامبر(ص) پیش رفت این بود که قبل از آنکه به پیامبری مبعوث بشوند ایشان را به عنوان یک آدم درست میشناختند و به ایشان لقب امین را میدادند. یعنی اصلاً قبل از اینکه ایشان ادعای پیامبری و دعوت به رسالت بکند همه ایشان را به عنوان یک آدم صالح و درست قبول داشتند و در مسائل اختلافی نظر او را میخواستند و میگفتند این آدم، عادل و منصف و پاک و بیطرف است و هر کسی هر چه داشت به امانت پیش او میگذاشت و اگر حرف و رازی داشتند به او میگفتند. این بود که وقتی ایشان اعلام نبوت و پیامبری کرد هیچ کس نگفت ما که میشناسیم تو چه کسی هستیم و وقتی این حرفها را میزنی ما میدانیم که این هم یک تاکتیک جدید است. البته تودهی مردم را میگویم و منظور من دشمن نیست. هیچ کس اینها را نگفت. همه گفتند ما تو را به درستی میشناسیم. همه گفتند تو که آدم درستی بودی پس این حرفها چه هست که میزنی؟ پیامبر(ص) فرمود همهی شما که من را میشناسید. آیا من در تمام عمر خود یک بار به شما دروغ گفتهام؟ حتی قبل از اسلام آیا یک بار به شما دروغ گفتهام؟ آیا یک جا خواستهام شما را فریب بدهم؟ خب وقتی کسی از قبل اینطور است کسانی به او ایمان میآورند و الا اگر حقهباز و کلاهبردار باشد که نمیشود. یعنی اگر خود ما خراب باشیم نمیتوانیم دیگران را اصلاح کنیم. وقتی خود ما فاسد باشیم این امکان ندارد. چطور میتواند یک آدم فاسد کسی را اصلاح کند؟ اصلاً چنین چیزی محال است. اول خود ما باید صالح باشیم. خود مسجد باید صالح باشد و ضوابط اسلامی را رعایت کند تا بتوانیم دیگران را اصلاح بکنیم و این کار شدنی است. پیامبر(ص) فرمودند من از قبل از بعثت و از دوران جوانی کارهایی میکردم که الان هم همان کارها را میکنم. از جمله همان قضیهی «الف الفضول» بود که پیمان عیاران و پیمان جوانمردان بود که یک عده از جوانان با هم پیمان بستند که هر کس در محله و شهر ما مظلوم واقع میشود به کنار او برویم و در برابر ظالم بایستیم تا حق او را بگیریم. یک مسافر غریبی آمد و یک معامله کرد و این تاجرهای قریش و مکه سر او را کلاه گذاشتند. این مسافر به هر کس پناه برد به او کمکی نکردند. گفت پیش چه کسی بروم؟ گفتند پیش ایشان برو. گفتند او جوانمرد است و هر کس مظلوم و غریب باشد در کنار همان میایستد و از او دفاع میکند. اینها قبل از اسلام است. پیامبر(ص) در چندین نبرد در دوران جوانی و قبل از اسلام شرکت کردند که در دفاع از حق مظلوم بود. که بعدها هم در دوران نبوت خود فرمودند اگر الان هم چنین پیمانی بسته بشود همان کارهایی که آن زمان انجام دادهام را انجام میدهم و در این پیمان شرکت میکنم. بنابراین از آدم درست محله میشوند، آدمها میشنوند و تحت تأثیر آن قرار میگیرند. مسجد جای واماندههایی که هیچ قدرت تأثیرگذاری ندارند و نمیتوانند مسائل خودشان را هم حل کنند نیست. مسجد به عنوان جای معبد جای همه هست اما مسجد به عنوان کانون اصلاح جامعه و محله باید جای کسانی باشد که بیش از دیگران فداکاری و سرمایهگذاری میکنند و حرفی برای گفتن داشته باشند و در خدمت جامعه باشند. مسجدهای خوب در محلاتی که منشأ اثر هستند به فقرای آن محل میرسند. اگر در آن محله یتیم هست به آن رسیدگی میکنند. اگر خانوادهی بیسرپرستی هست احوال آن را میپرسند. اگر خانوادهی شهید است به سراغ او میروند. نمیگویند که هر کسی به مسجد آمد و نماز خواند که خوشآمد و هر کسی هم که نیامد به ما ربطی ندارد. نمیگویند ما درب مسجد را نیم ساعت قبل از نماز باز میکنیم و نیم ساعت بعد از آن هم قفل میکنیم. اصلاً این که میگویند پاداش نماز جماعت نسبت به نماز فردی اینقدر بیشتر است صرف آن تجمع فیزیکی نیست. برای این است که وقتی جماعت در مسجد بود وحدت اجتماعی، برادری اجتماعی، حل مشکلات توسط همدیگر، اصلاح جامعه پیش میآید و الا چرا نماز جماعت بیشتر از نماز فردی ثواب دارد؟ اتفاقاً در نماز فردی حواس آدم جمعتر است. برای این است که این جماعت و این دور هم جمع شدن یک فایدهای دارد. دور هم جمع بشوید نه برای آنکه بدنهای شما کنار هم بیاید و بعد هم به دنبال کار خود بروید. نه، باید قلبهای شما در کنار هم بیاید. باید مشکلات همدیگر را حل کنید، با هم حرف بزنید، به داد همدیگر برسید، همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنید و بعد با هم یک حزب قوی به نام حزب الله تشکیل بدهید. یک حزب الهی تشکیل بدهید. منظور من یک حزب سیاسی انتخاباتی نیست. حزب الهی درست میشود و در این صورت انگار این حزب در هر محلهای یک شعبه دارد. کجا در دنیا چنین چیزی هست؟ جلوی فساد، بیعدالتی و دزدی در آن محله را میگیرد. فضای رحمت و برادری را در آن محله جاری کند. محله یک خانواده بشوند. پیغمبر فرمودند اگر بخوابی و همسایهی تو گرسنه باشد مسلمان نیستی. میگوید «لَیسَ منی...» یعنی از من نیستید. ولو آداب ظاهری اسلامی را رعایت کنید. در یک روایت دیگری فرمودند از هر طرف تا 40 خانه همسایهی شماست. یعنی هر خانهای باید از 80 خانوادهی همسایهی خودش خبر داشته باشد. یعنی پیامبر(ص) میخواهند یک شبکهای از اخوت و برادری و محبت اسلامی و انسانی بین مسلمانها ایجاد بشود که اولاً روزی سه بار در مسجد همدیگر را ببینند و احوال همدیگر را بپرسند. وقتی پیامبر(ص) به مسجد میآمدند و میدیدند بعضی از اصحاب حضور ندارند میفرمودند فلانی کجاست؟ آیا حال او خوب است؟ مشکل یا قرض یا بدهکاری نداشته باشد؟ اگر میگفتند مریض است پیامبر(ص) میفرمودند بعد از نماز به عیادت او میرویم و با نمازگزاران به عیادت او میرفتند. الان چند مسجد ما اینطور هستند؟ مسجد یک چنین نقشی داشت. در انقلاب ما در دههی اول و در زمان جنگ اگر مسجدها نبودند انقلاب به این شکل پیش نمیرفت. اگر مسجد نبود جنگ درست پیش نمیرفت. چون بدنهی اصلی جنگ بسیجی و بسیجیها و مردم داوطلب عادی بودند که نظامی نبودند و از طریق همین مسجدها به جبهه میآمدند. مسجد خیلی نقش مهمی در تفکر ما دارد و متأسفانه ما از این ظرفیت عظیم درست استفاده نمیکنیم. خود این را هم گاهی تبدیل به دکان و کاسبی و کارهای تشریفاتی و رسمی و کلیشهای کردهایم در حالی که اینها اخلاص و هزینه و فداکاری میخواهد و با ادا و اصول کاری انجام نمیشود. حالا وقتی اخلاص آمد بقیه هم مخلصانه فداکاری میکنند. میدانید اگر در یک جایی ببینند امام جماعت و مسئولان امنا و فلان کانون آنجا آدمهای با اخلاصی هستند و واقعاً دکان باز نکردند و این کانون و تشکیلات به دنبال مغازه برای خود نیستند و خالصاً و لله کار میکنند بقیه هم از اینها الهام میگیرند و همه میآیند و کمک میکنند. مبانی نظری انقلابی بودن و انقلابی ماندن و در عرصهی جامعه ماندن این است که احیا و دفاع از ارزشها صورت بگیرد. حالا چه ارزشهای اخلاقی و معنوی باشد و چه ارزشهای اجتماعی مثل عدالت و مبارزه با ظلم باشد. اینها یک چیزهایی است که باید دو جانبه کار بشود. یک بخش از این با قانون و دادگاه و پلیس و نهادهای حکومتی است که باید هم باشد ولی یک بخش مهمتر این مسئلهی وجدان انسانها و ایمان قلبی خود آدمهاست که این مسئلهی تعلیم و تربیتی است و دیگر زورکی و زوربردار نیست. «لا اکراه فی الدین...» با تحمیل و نظارت پلیسی و بگیر و ببند درست نمیشود و آدمها باید از درون تغییر کنند. البته در یک جامعه هر دو نظارت لازم است. نظارت بیرونی لازم است چون همه به وجدان خود پاسخ مثبت نمیدهند و فقط یک عدهای هستند که وجداندرد میگیرند و به دنبال آن میروند. یک عدهی زیادی هم هستند که وقتی از درون میفهمند یک کاری غلط است باز هم آن کار را انجام میدهند. خیلی وقتها خود ما هم همینطور هستیم. کدام از ما کارهای غلطی میکنیم در حالی که ندانیم آن کار غلط است؟ میدانیم ولی انجام میدهیم. باید یک جایی باشد که کسانی مثل بنده که ایمانی درونی و پلیس درون ندارند و یا به قدر کافی قوی نیست اگر خواستم به حدود اجتماعی و حدود الهی تعرض کنم از بیرون جلوی من را بگیرند و یکی پشت دست من بزنند و بگویند دستت را عقب بکش و سر جای خودت بنشین. پس این لازم است اما کافی نیست. از این مهمتر مسئلهی اصلاح درونی و تعلیم و تربیت است. و باید برگردیم و ببینیم اسلام به انسان و فعالیتهای اجتماعی چطور نگاه میکند. در اول انقلاب و در سه دههی پیش کسانی که عملاً رهبران فکری و معنوی این انقلاب بودند و ارزشهای انقلاب را برای جوانان و برای مردم تئوریزه میکردند همان زمان این موارد را خیلی سریع با جامعهی ما مطرح میکردند و میگفتند که ما مثلاً بر چه اساسی دعوت به این مسائل میکنیم. از نظر اسلام انسان آزاد است. به ما اینطور میگفتند که آزادی انسان نقطهی قوت آفرینش انسان است. انسان آزاد و آگاه است و تفاوت انسان با حیوانات و گیاهان و سایر اشیا و جمادات در این عالم در همین آزادی و آگاهی است. اگر آزادی و آگاهی نباشد انسان با بقیهی حیوانات و جانوران تفاوت جوهری ندارد و یک تفاوتهای فرعی زیستشناسی خواهد داشت و بعد خداوند به انسان قدرت تشخیص داده است. انسان قدرت تشخیص دارد. انسان آزاد آگاه میتواند شکوفا بشود و به سمت خودانگیختگی برود و راهها را پیدا بکند و راه را از بیراه تشخیص بدهد و لذا خداوند انسان را دعوت میکند که زیر دو چراغ حرکت کند و آن دو چراغ یکی عقل است که خدا داده است و یکی هم انبیا و دین و وحی است. تو قدرت تشخیص داری. اگر از نظر اسلام انسان قدرت تشخیص نداشت برای چه پیغمبرها را فرستاد؟ شما برای یک موجودی که قدرت تشخیص ندارد، قدرت انتخاب ندارد، پیامی میفرستی؟ شما برای دیوانه پیغام میفرستی؟ برای چه کسی پیغام میفرستی؟ برای کسی که آزادی دارد، آگاهی دارد، اراده دارد و قدرت تشخیص دارد. از نظر اسلام انسان همهی اینها را دارد و باید داشته باشد. یعنی آزادی، آگاهی و قدرت تشخیص دارد. بنابراین پیامبران را فرستاد و گفت پیامبران از حقایق متعالی با شما سخن میگویند. عقل را هم به شما دادهایم. شما میتوانید تشخیص بدهید و برای خودتان تصمیم بگیرید و سرنوشت خودتان را در چهارچوب سنت الهی تعیین کنید. منتها بشر با همین عقل خودش میفهمد که یک سرچشمهی بزرگتری از معارف هست که گاهی فراتر از دسترس عقل بشر است و آن مسئلهی وحی و نیاز به نبوت و انبیا است. آن چراغ هم باید بیاید و به عقل ما کمک بکند. بنابراین ما قانون زندگی و ارزشهای اجتماعی را با عقل محض پی نمیگیریم. برای این عقل محض لازم هست ولی کافی نیست. عقل لازم است و بدون عقل اصلاً نمیشود ولی برای همهی موارد کافی نیست. باید وحی به کمک عقل بشر بیاید. لذا در این تعامل عقل و وحی است که وحی زیربنای محاسبات عقلی میشود. عقل نورافکنی است که روشن میکند تا عقل ما بتواند درستتر تشخیص بدهد و تصمیم بگیرد. عقل نظری تشخیص بدهد و عقل عملی تصمیم بگیرد. یعنی در بعد علم و اراده، آگاهی و آزادی، حکمت نظری و حکمت علمی انسان بتواند رشد کند و به سعادت فردی و اجتماعی خود در دنیا و آخرت برسد. لذا در یک جامعه و یک امت اسلامی هم قوانین و مقررات و نظارتهای بیرونی یعنی حکومت، رسانهها، دانشگاهها، قوانین باید مبتنی بر وحی باشد و عقلانی باشد و هم باید انسان از درون تربیت بشوند تا خودشان وقتی تصمیم میگیرند آگاهانه، آزادانه و با رقبت به سمت نور حرکت کنند و این تعلیم و تربیت میخواهد. اسلام میگوید انسان یک موجود آزاد است و به او میگوید تو نسبت به شرایط اجتماعی و محیط خود بیتفاوت نیستی. تو مجبور نیستی ولی مسئول هستی. تو میتوانی هم سرنوشت خودت را تغییر بدهی و هم در حد خودت سرنوشت جامعه را تغییر بدهی و در هر دو مورد مسئول هستی. یا تغییر بده و در برابر ظلم و فساد و انحراف و شرک بایست و اگر میتوانی آن را اصلاح کن و اگر نمیتوانی حداقل مثل یک موجود زنده عکسالعمل نشان بده و مقاومت بکن. اگر نمیتوانی جامعه را نجات بدهی برای حفظ خودت مقاومت کن. حتی اگر خودت هم نمیتوانی حفظ کنی قرآن میفرماید باز هم تسلیم محیط نشو و مهاجرت کنی. در هر جامعهای هستی اگر بیعدالتی و فساد و شرک و گناه و ظلم میبینی اول خودت را اصلاح کن، بعد تلاش کن تا جامعه را تا حد توان اصلاح کنی. اگر میتوانی جامعه را اصلاح کنی که حتماً هم میتوانی و کسی نیست که هیچ تأثیری در جامعه نداشته باشد. آقا ساندویچفروش هستی روی مشتریهای خود تأثیر بگذار. اگر رانندهی تاکسی هستی روی مسافرهای خود تأثیر بگذار. در خانواده و همسایه و فامیل خود تأثیر میگذاری. اگر معلم هستی روی شاگردت تأثیر بگذار. همه میتوانند تأثیر بگذارند. احتمال تأثیر که شرط امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از ارزشها هست تقریباً همه جا هست. خیلی موارد استثنایی است که احتمال هیچ تأثیری نباشد. چون لازم نیست تأثیر فوری باشد و همان لحظه آن عمل انجام بشود. کمترین تأثیر این است که شما الان این حرف را میزنی و واکنش نشان میدهی به ذهن طرف میرود و بعداً فکر میکند و احتمالاً روی رفتارهای بعدی او تأثیر میگذارد. مگر این تأثیر نیست. مگر تأثیر باید یک مرتبه صدای ترقه بدهد که بفهمی تأثیر کرد. احتمال تأثیر تقریباً همیشه و همه جا هست. موارد بسیار نادری هست که احتمال تأثیر نباشد. یعنی من هر چه فکر میکنم نمونهی خاصی را به یاد نمیآورم. بنابراین همه جا این وظیفه هست که آدم نسبت به محیط خود خنثی و فلج نباشد. مثل لش و لاشه نباشد و واکنش نشان بدهد. اگر نمیتوانی دیگران را اصلاح بکنی و نمیتوانی روی دیگران تأثیر بگذاری خودت را حفظ کن. اگر محیط اینقدر بد و ظالمانه است که نمیتوانی خودت را هم حفظ کنی نباید باز هم تسلیم بشوی و باید مهاجرت کنی. به جای دیگر برو. «ارض الله واسعه...» زمین خدا بزرگ است. چه کسی گفته باید همینجا و در این محلهی خراب باشی؟ میتوانی جای خود را عوض کنی. اگر احساس مسئولیت تو بیشتر از این است تا شهادت مبارزه کن. اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر. شهید که میتوانی بشوی. دست کسی در مبارزه با ظلم بسته نیست. باب امر به معروف و نهی از منکر باز است، باب حفظ خودت باز است، باب مهاجرت باز است، باب جهاد تا شهادت هم باز است. تازه در بدترین شرایط اینها هست ولو در شرایط عادی که نیازی نه به جهاد است و نه به هجرت است و با هزینههای کمتری میشود پیش رفت. انسان در تفکر اسلامی در برابر فشار محیط نباید منفعل باشد و آزاد است. البته محیط نقش کندکننده و مانعتراشی دارد. یک محیط و جامعهی فاسد واقعاً جلوی بعضی از ابعاد رشد انسانها را میگیرد یا این رشد را کند میکند. حتماً تأثیر دارد اما هیچ کس نمیتواند به بهانهی اینکه محیط من خراب است سقوط خودش را توجیه کند یا حتی سکوت خودش را توجیه کند. این منطق قرآن است. تسلیم محیط فاسد، شرایط انحرافی و غلط و بیعدالتی نباید بشویم. اگر میگویند وارد اقتصاد و سیاست بشوید برای این است که شرایط اجتماعی را به نفع ارزشها تغییر بدهید. یعنی اگر میگویند دین از اقتصاد و سیاست و علم جدا نیست برای این نیست که به عرصهی اقتصاد و سیاست برویم و همان کارهایی را بکنیم که بیدینها میکنند و دنیامحورانه عمل کنیم و فقط اسم و آرم مذهب دینی روی آن بگذاریم. بلکه هدف این است که هدف دین را در عرصهی سیاست و اقتصاد و اجتماع و علم تعقیب بکنیم و هدف دین هم توحید و رشد انسان و رستگاری و عدالت است. آزادیهای فردی و در کنار آن هم یک سری مسئولیتهای اجتماعی و محدودیتهای اجتماعی در چهارچوب حدود الهی هست که نباید از آن حدود الهی هم برداشت محدودیت کرد. حدود الهی چیست؟ فکر نکنید حدود الهی این است که مثلاً من میتوانم تا آنجا پیشرفت کنم و خدا این اجازه را نمیدهد و میگوید تا اینجا پیشرفت کن. حدود الهی یعنی این حد و خط قرمز را برای من گذاشته است چون من میتوانم حقایق بیشتری را بدانم و این حدود نمیگذارد و میگوید اینها را ندان یا مثلاً من میتوانم رشد بیشتری بکنم ولی حدود الهی میگوید ما حد گذاشتهایم و شما بیزحمت از این بیشتر رشد نکن. حدود الهی در واقع حد و مرزی در برابر رشد نیست. این حدود که میگویند حد و مرز در برابر ضد رشد است. مثل سیم خارداری است که لب پرتگاه میکشند. ببینید این برداشت که احکام و حدود الهی مانع هستند درست نیست. بالاخره حدود به معنی حد است. حالا این حد را کجا کشیدهاند؟ این حد چه هست که نباید از آن عبور کنی؟ بعضیها فکر میکنند این حدود الهی و شریعت و این سیم خاردارهایی که کشیدهاند برای این است که من میخواهم از این ارتفاع بالا بروم و قله را فتح کنم ولی گفتهاند تا اینجا بیا و از اینجا به بعد سیم خاردار است و دیگر نباید بروی. همچین چیزی نیست. اتفاقاً تمام این سیم خاردارها و موانعی که مانع رشد است را دین بر میدارد. کدام آیهی قرآن است که میفرماید ما انبیا را فرستادیم برای اینکه زنجیرهای شما را بشکنند؟ «اقلال» یعنی چه؟ یعنی قل و زنجیر و پیامبران آمدهاند تا قل و زنجیرهای شما را بشکنند. آمدهاند تا زنجیرها را پاره کنند. آمدهاند تا مرزهایی که در برابر رشد آزادی و آگاهی انسان است را بردارند. آمدهاند تا بگویند این حق توست که ترقی الهی کنی و گفتهاند هر چه که مانع رشد الهی تو باشد را بر میداریم. انبیا آمدهاند تا قل و زنجیرها را بردارند. آمدهاند تا حدود ضد رشد را بردارند. پس حدود الهی چیست؟ حدود الهی سیم خارداری است که لب پرتگاه کشیدهاند که تو وقتی میخواهی برای فتح قله از کوه بالا بروی در پرتگاه نیفتی. در این مسیر تو پرتگاه و دره هم هست. هم به تو میگوییم نرو و هم سیم خاردار میکشیم و به تو میگوییم از این سیم خاردار عبور نکن. این موانع و حدود الهی مانع رشد تو نیست بلکه مانع سقوط تو است. حالا اگر یک کسی بگوید من میخواهم از حد الهی عبور کنم تا ببینم آن طرف چه خبر است میگوید برو. آن طرف سقوط است. باید هم با قانون و قوهی قهریه و به طور عادلانه جلوی ظلم و فساد و تجاوز و گناههای اجتماعی را گرفت ولی اصل کار این است که وجدان ما اصلاح بشود و ایمان ما، جلوی ما را بگیرد. ایمان و وجدان دینی و انسانی اول هستند و بعد قوای قهریه و پلیس و دادگاه و جریمه باشد. نباید برعکس باشد. منطق اسلام در جامعه این است. اول مسائل درونی باید حل بشود. بیشترین تأکید باید روی مسائل درونی و تعلیم و تربیت باشد. به شما بگویم که اتفاقاً ما اگر در این قضیه موفق بشویم و یک نظام و جامعه موفق بشود مسائل درونی و تعلیم و تربیتی و فرهنگی را درست کند نیازش به نظارتهای بیرونی کمتر میشود. هر چه تعلیم و تربیت و رشد و بصیرت بیشتر بشود و اخلاق در جامعه تقویت بشود احتیاج به دادگاه و پلیس و زندان کم میشود. چرا زندان شلوغ میشود؟ وقتی یک زندان پر میشود به آن معنی است که در عرصهی جامعه گناه، ظلم، قوانین غلط و مدیریت غلط کم و بیش در جاهایی حضور دارد. خب شما هر چه در آنجا سرمایهگذاری درست بکنی احتیاج تو به سرمایهگذاری در این بخش کمتر میشود. البته باید سرمایهگذاری درست باشد و تشریفاتی نباشد. الان نصف زندانهای کشور و شاید هم 60 درصد زندانهای کشور مربوط به مواد مخدر است. مربوط به قاچاق و خرید و فروش مواد مخدر است و این غیر از معتادها است. خب منشأ اینها چه هست؟ یک بخشی از زندانها به خاطر خشونت اجتماعی است. در تصادفات یک مرتبه به هم فحش میدهیم و چاقو میکشیم و چوب بر میداریم و همدیگر را میزنیم. یک بخشی برای ظلم درون خانواده است. مرد به زن ظلم میکند، زن به مرد ظلم میکند و مسائل طلاق پیش میآید. یک بخشی مربوط به کلاهبرداریهای مالی است. شما به تمام اینها نگاه کنید. ریشهی تمام اینها مربوط به تعلیم و تربیت و مسائل ایمانی و معنوی ماست. هر چه اینجا وجدان ما درست بشود و قدرت تشخیص و اصلاح ما بالا برود احتیاج به زندان و پلیس و دادگاه کمتر میشود. اشتغال برای یک عدهای به عنوان مسئولین کارهای فرهنگی و بیلان کار دادن نباشد. نه، کار فرهنگی لزوماً پول نیست. پول کمک در مرحلهی بعد است. اصل مسئله یکی خلوص است و یکی اینکه حرفی برای گفتن داشته باشی و هزینهی آن را در عمل بپردازی. به اسم کار فرهنگی دکان تازه باز نکنیم. انسان مسلمان بیتفاوت نیست. مسلمان بودن یعنی مجاهد بودن، انقلابی بودن، پیکارگر بودن، حساس بودن، فعال بودن و در صورت نیاز معترض و منتقد بودن. شناخت لازم است. حالا اگر کسی بگوید اگر قرار است همهی ما نسبت به مسائل اجتماعی عملاً احساس مسئولیت بکنیم و دخالت بکنیم پس مسئولان چه بکنند؟ باید بگوییم همهی ما مسئول هستیم. پیامبر(ص) فرمودند «کُلُکُم مسئول...» در امت اسلامی نباید بگوییم یک عده مسئولین هستند که کارها را انجام میدهند و ما باید به سراغ زندگی خودمان برویم. پیامبر(ص) چه فرمودند؟ «کلُکُم مسئول...» تک تک شما مسئول هستید و بازخواست میشوید. نه فقط در مورد رفتار شخصی خودتان بلکه در مورد آنچه که در جامعهی شما اتفاق افتاد و شما نگاه کردید و سکوت کردید. اینجا برای اینکه این توهم پیش نیاید و نگوییم که منظور پیامبر(ص) این است که ما راجع به امور شخصی خودمان مسئول هستیم بعد از این میفرماید «کلکم راع مسئول فی امةِ...» شما علاوه بر مسائل شخصی خود در مورد سرنوشت جامعه مسئول هستید. در مسیحیت میگفتند مردم اغنام الله هستند. میگفتند همه گوسفندان خدا هستید. پیامبر(ص) فرمود همهی شما چوپان هستید. این خیلی زیبا است. در روایت مسیحی این است که میگویند «الخلائق اغنام الله...» مردم گوسفندان خدا هستند. البته در اینجا گوسفند به آن معنی نیست که ما به هم متلک میاندازیم میگوییم فلانی گوسفند و نفهم است. اگر روایت درست باشد و ساختهی کلیسا نباشد و روایت حضرت مسیح(ع) باشد آن هم تعبیر خوبی است و به این معناست که دلت باید برای همه بسوزد. این که میگوید اینها گوسفندان خدا هستند میخواهد بگوید باید مثل یک چوپان دلت بسوزد. آن هم تقریباً همین میشود و فرقی با این نخواهد داشت. اما این تعبیر یعنی باید نسبت به همه دلسوز باشی. یعنی اینها بندگان خدا هستند و عیال خدا هستند که در تعابیر ما هم هست که میفرماید «الخلق عیال الله...» یعنی مردم تحت تکفل خداوند هستند. مردم مثل خانوادهی خداوند هستند. باید به فکر مردم باشیم چون اینها بندگان خدا هستند. به مردم، به انسانها و بشریت و مؤمنین خدمت و کمک و لطف کنید. به تفاوت این تعبیر که یکی میگوید «شما گوسفندان خدا هستید» و اینکه پیامبر اسلام رو به مردم کنند و بگویند «ای مردم، هر کجا که هستید، در هر زمانی که هستید نسبت به سرنوشت امت مسئول هستید و همهی شما چوپان هستید» دقت کنید. راعی یعنی چوپان و یعنی کسی که باید دیگران را رعایت کند. «کلکم مسئول فی رعیةِ...» نسبت به خلق خدا مسئول هستید. حالا سوال میکنیم که مسئلهی امام و امت چه میشود؟ اگر همهی ما مسئول هستیم مسئلهی امامت و رهبری و ولایت چه میشود؟ آن به جای خودش محفوظ است. همه میتوانند راجع به مسائل اجتماعی و حتی راجع به اسلام اظهار نظر بکنند و سوال بکنند و حرف بزنند. البته باید منطق بحث را رعایت کرد. باید قانون و اخلاق را رعایت کرد. همه باید آزاد باشند تا حرف بزنند و اظهار نظر کنند و انتقاد و اعتراض کنند. اصلاً ما نمیتوانیم بگوییم امر به معروف و نهی از منکر از واجبات الهی است ولی فضا برای امر به معروف و نهی از منکر ایجاد نکنیم. امر به معروف و نهی از منکر یک نوع اعتراض است. یک نوع انتقاد است. چاکرتم و نوکرتم که امر به معروف و نهی از منکر نیست که خوشت بیاید. امر به معروف و نهی از منکر یعنی بر همهی مردم واجب است و این حق و این تکلیف را دارند که یقیهی شما را بگیرند و از تو سوال کنند و بگویند چرا این کار را کردی؟ خب ما باید این محیط را ایجاد بکنیم. اگر در یک شهری، استانی، مدیریتی، وزارتخانهای، کشوری انتقاد کردن هزینهی بیش از اندازه داشته باشد این اسلامی نیست. بله، قانونشکنی و حریمشکنی نباید باشد. بیایی و بگویی ما انتخابات را قبول داریم و بعد که انتخابات شد بگویی نه، ما کاسه و کوزه را به هم میریزم درست نیست. این که نمیشود. این قانونشکنی است و خودش ضد عدالت است. اما انتقاد فرق دارد. شما مسئول یک بخش اقتصادی، سیاسی، فرهنگی هستی و بنده به عنوان یکی از افراد امت سوال دارم. به نظر من این جای کار تشکیلات شما اشکال دارد و شما باید به این اشکال من جواب بدهی. کسی حق ندارد در جامعهی اسلامی بگوید تو غلط کردی که دخالت کردی. حق ندارد بگوید مگر تو فضول هستی و به تو چه مربوط است و خفه شو و به کار خودت برسی. اگر یک مسئولی به یک شهروند و یک آدم عادی اینطور حرف زد اسلامی نیست و در واقع ضد واجب الهی را انجام داده است. واجب الهی میگوید باید از امر به معروف و نهی از منکر حمایت کنید. باید تشکر کنید. اگر کسی از تو انتقاد کرد باید از او تشکر کنی. حضرت امیر(ع) یک جا به مسئولین خود میفرمایند اگر کسی آمد به تو اعتراض کرد و حتی فحش داد ولی دلسوز بوده و اشتباه کرده است و با عصبانیت به تو توهین و انتقاد میکند تو به خاطر خدا تحمل کن. ولو حق با توست و آن کسی که انتقاد و اعتراض میکند از روی ناآگاهی است و از روی بداخلاقی اینطور حرف میزند ولی وظیفهی شرعی تو به عنوان یک مسئول اسلامی این است که تحمل کنی. عدم تحمل نداشته باش و یک کاری نکن که کسی جرئت نکند از تو انتقاد یا سوال کند. امر به معروف و نهی از منکر واجب است یعنی انتقاد واجب است. معنی نهی از منکر غیر از انتقاد است؟ غیر از اعتراض است؟ بعد هم نمیگوید خواهش کن، نمیگوید التماس معروف، بلکه میگوید امر به معروف کن. باید فرمان بدهی. این که بگویی التماس میکنم تو را به خدا این کار را نکن در ابتدا است. بعد باید به تدریج به بالا بروی و دستور بدهی و بگویی من به تو دستور میدهم حق نداری این کار را بکنی. میگوید تو چه کاره هستی؟ میگوید تو ته پیاز هستی یا سر پیاز هستی؟ باید بگویی بنده هم سر پیاز هستم و هم ته پیاز هستم. میگوید چه کسی به تو اجازه داده تا بیایی و من از سوال کنی و به من انتقاد کنی؟ شما باید جواب بدهی که خداوند به من اجازه داده است. از تو میپرسد مگر با خدا رابطه داری؟ میگویی بله، رابطه دارم. اما از نوع پیامبرانه نیست. میگوید خدا کجا به تو گفته که شما حق داری نظارت و انتقاد بکنی؟ جواب میدهی خدا فقط به من نگفته بلکه به همهی مؤمنین و مسلمین گفته است. میگوید کجا گفته که ما ندیدهایم؟ میگویی برو قرآن بخوان تا ببینی. خداوند به تمام مردان و زنان مؤمن ولایت داده است. «بعضهم اولیاءُ بعض...» همه نسبت به همدیگر ولایت دارند. یعنی حق تصرف دارند. یعنی باید دلسوز هم باشند. باید احساس مسئولیت کنند. وظیفه دارند. نه در مسائل خصوصی زندگی بلکه در مسائل عمومی و قابل امر و نهی است. باید اعتراض و انتقاد و تشویق و تأیید و مخالفت بکنند. مگر این آیةی قرآن نیست؟ خداوند صریح میفرماید من این حق را به شما دادهام و این وظیفهی شماست و شما این ولایت را دارید. پس رهبر و نظام و قانون چه میشود؟ در مناسب اجتماعی طبق قانون و نظر نهایی رهبری باید عمل بشود اما همه میتوانند حرفهای خود را بزنند و نظرات خود را بدهند. اما در تصمیم نهایی برای اجرا و برای مدیریت کشور نباید اینطور باشد که هرج و مرج بشود که هر کسی از هر جایی هر چیزی بگوید و بگوید این تصمیم من باید عمل بشود و یک نفر دیگر هم بگوید باید تصمیم من عملی بشود. خدا هم این کار را نمیکند. یک نفر گفت چرا خدا همهی دعاها را مستجاب نمیکند؟ فرمود علل زیادی دارد و یک علت هم این است که دعاهای شما با هم متناقض است. این قصه را شنیدهاید که دو همسایه بودند که یکی کشاورز بود و یکی هم کوزهگر بود. ابر بالای آسمان آمد. کوزهگر گفت ای خدا باران نیاید چون اگر باران بیاید تمام این سفال و کوزههایی که درست کردهام زیر آب باران خراب میشود. همسایهی او که کشاورز بود میگفت ای خدا امکان دارد این ابرها ببارد و باران بیاید؟ اگر این وسط خداوند بخواهد همهی دعاها را مستجاب کند باید یک ابری بفرستد که سانتیمتری روی این زمین ببارد و روی این زمین نبارد. یعنی باید قوانین این عالم را کلاً تغییر بدهد. امر به معروف و نهی از منکر، انتقاد و نظارت اجتماعی به معنی هرج و مرج نیست. احساس مسئولیت همگانی است. آزادی اجتماعی باید باشد. آگاهی باید باشد، احساس مسئولیت و تقوا باید باشد و در عین حال رعایت قانون و تشخیص حدود الهی و احکام و حقوق به عهدهی رهبری دینی است. رهبری که منتخب و مورد رضایت مردم است و تابع ضوابط الهی است. همه میتوانند در مسائل اجتماعی اظهار نظر بکنند و باید هم این کار را بکنند و حتی همه میتوانند در مورد اسلام هم اظهار نظر کنند اما آن نظری عمل خواهد شد که به عنوان نظر رهبر مطرح است و الا هرج و مرج میشود. این هم مخصوص جامعهی ما نیست. تمام ایدئولوژیها و ملتها و مکتبها همینطور هستند. اینطور نیست که بگویی آزادی بیان است پس هر کسی هر چیزی گفت باید عمل بشود. کجای دنیا اینطور میشود؟ اصلاً این که دیگر مدیریت و حکومت نیست. این که عقلانیت است. در همه جای دنیا بالاخره یک پارلمانی دارند، یک رئیس حکومتی دارند که آنها برای کل جامعه تصمیم میگیرند. فرق اسلامی و غیر اسلامی آن این است که یک، چه کسانی حق دارند برای بقیه تصمیم بگیرند؟ چه تقوا داشته باشند چه نداشته باشند، چه دزد باشند چه نباشند، چه عالم باشند چه جاهل؟ نهخیر، این شرایطی دارد. و دوم اینکه آن جامعه بر اساس چه ضوابطی پیش برود و اداره بشود. آیهی 104 سورهی آل عمران از جمله آیاتی است که مبنای نظری و تئوریک برای انقلابی بودن و انقلابی ماندن در همهی دورانها و در همهی شرایط است. «والتکن منکم امةٌ یدعون الی الخیر...» ای امت خود شما باید کسانی باشید که مدام یکدیگر و تمام جهان را دعوت به خیر کنید. اتفاقاً یکی از مبانی نظری و مشروعیت صدور انقلاب هم همین است که شما باید هم جامعهی خودت، محلهی خودت و شهر خودت را و هم کل بشریت را دعوت به خیر کنی. «یدعون الی الخیر...» دعوت به خیر لازم است و باز هم کافی نیست. فرمود «و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...» در سطح جهان فریاد بزن و به خوبیها و عدالت و ارزشها فرمان بده و با منکرات و زشتیها مبارزهی عریان و علنی و آمرانه و صریح بکن. بعد قرآن میفرماید میخواهید بدانید چه کسانی رستگار هستند؟ «اولئک هم المفلحون...» آن کسانی که دیگران را به خیر دعوت میکنند وخودشان هم صالح هستند و امر و نهی میکنند و دفاع میکنند و مقاومت و مبارزه میکنند. اینها هستند که نقش اساسی را دارند. خب من میخواستم نکات دیگری را هم راجع به قدرت تشخیص یک انقلابی در خیر و شر عرض بکنم که دیگر فرصت تمام شد. مسجد قبرستان نیست. مسجد یک ساختمان نیست. مسجد روح جامعه است، روح محله است و یک قلب زنده است. هر محلهای که زنده و بیدار و بانشاط و اخلاقی است یعنی یک مسجد خوب و فعالی دارد. هر محلهای که مشکل دارد یعنی مسجد آن مشکل دارد. والسلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی